به کرگدن نارنجی خوش اومدید
اینجا جاییه که ما رویاپردازی میکنیم. برای سفر های بعدیمون!
امروز کرگدن نارنجی یه خانواده ی بزرگه از آدم هایی تلاش میکنن دنیارو جای بهتری برای زندگی کنن.
میخوام اینجا براتون داستان ساخته شدن این رویا رو تعریف کنم پس همراهم من باشید.
من آرش آروین هستم.متولد 30 مرداد 1367
چون روز عاشورا به دنیا اومدم قرار بود اسمم رو بزارن امیرحسین ولی چون دقیقا روز تولد من جنگ ایران و عراق تموم شد و پدرم اهل شاهنامه و داستان های اساطیری بود، گفت آرش کمانگیر با گذاشتن جان خودش در تیر باعث صلح ایران و توران شد و تو با به دنیا اومدنت صلح آوردی، پس اسمم رو گذاشت آرش.
من تو شهر بروجرد بزرگ شدم و مادرم من رو با کوهنوردی آشنا کرد و خوب روزایی که روی کوله پشتیش مینشستم رو یادم میاد. تو بچگی از آب و استخر میترسیدم تا کلاس پنجم ابتدایی که آموزش شنا دیدم و این ورزش شد بخش جدانشدنی زندگی من.سالها تو تیمهای مختلف مسابقه دادم اما یه روز که مدعی مدال طلای آسیا بودم یکی اسمم روز از لیست خارج کرد تا یکی دیگه اعزام بشه به جای من، پس استخر پر انرژی منفی بود و خدافظی کردم
پدر من مهندس نقشه بردار هستش و من هم به خاطر شغل پدر و اینکه علاقه زیادی به درس خوندن نداشتم،ناچار شدم برم فنی و حرفه ای و رشته ی عمران خوندم.سال 83 اومدم تهران برای شرکت تو کلاس های کنکور اما همون سال اکثر قله های تهران رو صعود کردم و بعد هم قبول شدم دانشگاه خرم آباد و اینجا اولین تجربه از سفر با ماشین های عبوری (هیچهایک ) رو بدست آوردم.همینطور که داشتم تو دانشگاه بروجرد درسم رو ادامه میدادم، یه گروه کوهنوردی راه انداختم به اسم سارک.زمانی که به اوج رسید، هفته ای سه تا قلعه رو صعود میکردیم.
یهو فعالیتم رو ممنوع کردن و من مهاجرت کردم تهران و تو یه شرکت کار فروش رو یاد گرفتم و شش ماه بعدم رفتم سربازی.تو سربازی پنجشنبه ها و جمعه ها تو برگزار میکردم و تو آخرین توری که برگزار کردم یعنی آبشار لاتون، با مینا آشنا شدم.
چند سالی رو با پراید سفر کردیم.هر سفری که به ذهنم می رسید رو مطرح میکردم و اون هم پایه بود.تا اینکه سال 94 کرگدن نارنجی رو خریدم.یه فولکس 1978 داغون.همون موقع بود که پیج کرگدن نارنجی رو ساختم تا تجربیاتمون از ماجراجویی(زندگی) رو به اشتراک بذارم.
کم کم همه چی حرفه ای تر شد و دیدیم چند روز بیشتر نمی تونیم خونه بمونیم و من هم تصمیم گرفتم با تجربیاتی که از بازسازی فولکس بدست آورده بودم یه کارگاه زدم و سه سال کار بازسازی فولکس انجام دادم و یهو دیدم دلم نمیخواد کار کنم و تعطیلش کردم.
بعد تقسیم وظایف کردیم کی تو سفر چه کاری انجام میده و شروع کردیم به سفر کردن
من تو زندگیم از شکست نترسیدم.برای همین وقتی از بیرون تماشا میکنی خیلی پیچیده و عجیب به نظر میرسه.اما وقتی بیای جای من،یه دشت بزرگ میبینی پر از مشکلات و گیر کردن ها که به نظرم من خیلی هم خنده داره.
پول از کجا در میارم؟
سالها شغلهایی از سطوح پایین اجتماعی رو تجربه کردم و عمدتاً آدم کم هزینه ای هستم و تونستم پولامو جمع کنم و ماشین بخرم و کم کم ماشینم رو تبدیل به احسن کنم و زمانی که آخرین ماشینم رو فروختم شد سرمایه من و …
تبلیغاتی که تو پیج کرگدن نارنجی انجام میدم هم منبع درآمد دیگه من هستش.
تو جریان زلزله سال 98 دو استان خوزستان و لرستان،بيش از سيصد نفر به صورت مستقيم تو اين فرايند حضور داشتن.
روزى كه حس كردم وقتشه كرگدن نارنجى عكسالعملى نشون بده، فكر نميكردم همچين ارتشى از زير آب بيرون بياد.
كى فكرشو ميكرد با آدمهايى كه تنها جايى كه ديده بوديمشون صفحه ى موبايل بود، مثل برادر و خواهر كنار هم از خستگى، با لباساى كثيف خوابمون ببره و صبح بيست نفرى از يه ماهى تابه نيمرو بخوريم؟
اتفاقی که زندگى كرگدن نارنجى و خيلياى ديگه متحول کرد.
کرگدن نارنجی امروز
در طول این سالها، اتفاقات بسیار زیادی تو کرگدن نارنجی اتفاق افتاده و در حال رخ دادن.
مثلا من همیشه آرزو داشتم یه شرکت خودروسازی بهم یه ماشین بده که باهاش کل دنیارو بگردم و عکس وفیلم بگیرم،حالا این اتفاق افتاده و یوفو اون ماشینه.از طرفی همیشه رویای ساختن یه کمپر یونیماگ رو تو سرم پرورش میدادم و حالا دریا اون رویاست.
ما اینجا شمارو از اتفاقاتی که تو کرگدن نارنجی میوفته باخبر میکینم و درسها و تجربه هایی که بدست میاریم با شما به اشتراک میزاریم.