سفرنامه ها
- تیر ۱۹, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار روز بیست و یکم: امروز دوشنبه بود؛ اولین رو هفته در ماداگاسکار. زدیم بیرون و تورو ما رو برد چند جایى که میشد طلا خرید. اما باور کردنی نبود، قیمت طلا دو برابر ایران بود. کمى گشتیم و از تورو خواستم تو مرکز شهر پیادهمون کنه و خودش بره. تا عصر چند بار […]
- تیر ۱۹, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار ساعت سه صبح با صداى چند تا سگ که مشخص بود جثهى بزرگى هم ندارن از خواب بیدار شدم و دیگه نتونستم بخوابم. ساعت شش صبح صداى ناقوس کلیسا اومد. پیاده تا سر کوچهى هتل رفتم. شهر رو باز مه گرفته بود. مردم رو دیدم که دسته دسته با لباسهاى شیک و تمیز […]
- تیر ۱۷, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار قرار بود امشب رو هم اینجا بمونیم. اما بعد از اینکه بیدار شدم، حس خفگى داشتم. به بچهها گفتم بریم شهر بعد؟ با لبخند قبول کردن. رفتیم پایین صبحونه خوردیم و وسایل رو ریختیم تو ماشین و حرکت. تو جاده دلمون باز شد. فهمیدم سکوت باعث گندیدن اخلاقامون میشه. مقصد بعدى روستایى بود […]
- تیر ۱۶, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار صبح بعد از خوردن صبحانه از تورو خواستم ما رو به نقطهى خوش منظرهى شهر ببره. از یه خیابون پر از فرعى و کلى جنگل رد شدیم، تا به زیباترین بام ممکن براى یه شهر کوچک و مه آلود رسیدیم. هوا انقدر مه داشت که جایی دیده نمیشد. بعد از نیم ساعت مه […]
- تیر ۱۵, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار وقتى بیدار شدم، هوا مه آلود و سرد بود. تا ساعت هشت و نیم طول کشید که صبحانه بخوریم و وسایل رو بذاریم تو ماشین. هزینهی هتل که براى اقامتون هفتاد هزار آریارى میشد رو پرداختم و حرکت کردیم. مسیر از بین کوههاى عجیب شبیه فیلم آواتار میگذشت. کم کم ارتفاع زیاد شد […]
- تیر ۱۳, ۱۳۹۸
- نوشته توسط علی احمدیان
سفرنامه ماداگاسکار روز قبل «تورو» پلاک ماشین رو گم کرده بود که به خاطر خرابى جادهها، یه موضوع کاملاً طبیعیه. ساعت هفت صبح اومد و گفت دو ساعت وقت میخواد تا بره و پلاک بگیره و ماشین رو بشوره. ما هم بعد از جمع و جور کردن با وجود درد پاى من و انگشت پوریا […]